Saturday, 17 July 2010

دوست دارم

مردي پس از 15 سال از زندان فرار ميكنه . او داخل خانه اي میشود تا بتونه پول و اسلحه گير بياره ولي در اونجا زن و مرد جواني رو در رختخواب پيدا ميكنه . ابتدا مرد جوان رو به صندلي طناب پيچ ميكنه سپس خانم خوشكله رو به صندلي ميبنده و نزديك ميشه و بوسه اي به گردنش ميزنه و ميره حمام تا دوش بگيره. مرد جوان به همسرش ميگه گوش كن عزيزم اين مرد از لباسش معلومه كه مدت زيادي رو در زندان بسر برده و حتما اونجا هيچ زني رو نديده من ديدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو سكس داشته باشه مقاومت نكن اونو راضي كن با اينكه ميدونم برات چندش آوره ببين اين زنداني خيلي بايد خطرناك باشه و اگه عصباني بشه جفت مون رو ميكشه قوي باش عزيزم و بدون خيلي دوستت دارم. همسرش پاسخ ميده او گردن منو ماچ نكرد اون در گوش من گفت كه همجنس بازه و معتقده كه تو خيلي نازي و از من پرسيد كه وازلين داريم و من گفتم كه در حمام ميتونه پيدا كنه . پس عزيزم قوي باش و بدون من هم خيلي دوستت دارم.

No comments:

Post a Comment